کوروش مامانیکوروش مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

قدم قدم با پسرم

عکس و شرح

توی این عکس داری با رورؤکت قدم میزنی!!!!! رفتی لای پرده ی راهرو و میچرخی واسه خودت. فدات بشمممم. پرده رو داشتی میخوردی، اومدم عکس بگیرم، کشیدی بیرون از دهنت. اینجا پذیرایی خونه س. رفته بودم جارو کنم اتاقارو، اومدم دیدم پارک کردی جلوی در بالکن و داری آسمون رو تماشا میکنی. الهی من فدای چشمات بشم پسر با احساسم. مامانی، از نوزادیت تا الان بهت پستونک ندادم چون دوست نداشتم. امروز بعد از اینکه شیر برنجتو خوردی، دیدم انگشت شستت رو میمکی و چشات داره میرههههه. زود آوردم پستونکتو امتحان کنم ببینم میخوری؟ شما هم خوردی و لالا کردی. الانم  خوابی. از اونجاییکه داری دندون درمیاری، همه چیو گازززز میگیری و آب دهنتو...
23 شهريور 1394

پسربلا

آینه و شمعدون من! مامانی قربونت بره الهی. روز به روز که میگذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم. این روزا جوری میخوابم که بیدار شدن بابایی رو هم نمیفهمم، فقط وقتی میاد بوسمون کنه بره سرکار، بیدارمیشم. میبینم رفته نون خریده، صبحانه چیده و من هیچچچچی متوجه نشدم. بعد از رفتنشم باز میخوابم. شما ساعت هفت شیرتو میخوری، جاتو عوض میکنم و میخوابی و ۹ بیدارمیشی و باخودت بازی میکنی، مثل آدم بزرگا دریغ از یه کوچولو سر و صدا. وقتی چشامو باز میکنم، نگام میکنی و لبخند میزنی و سر و صدات شروع میشه. الهی قربونت برم که میذاری مامان بخوابه نفففسمممم. کوروش به چشمات قسم دیوونه تم.
23 شهريور 1394

پسرم و این روزا

عششششششقم سلام نفسم عمرم زندگیم مامانی این روزا حسااااابی شیطون شدی. یه جا بند نمیشی، از این ور به اونور غلت میزنی، چهار دست و پا میری کم کم. با صدای آهنگای شاد میخندی و دستاتو تکون میدی، لثه هاتم که فوق العاده میخاره و از شصت پای خودت گرفته تا دست من و  دماغ بابایی رو گاز میگیری. وقتی بهت شیر میدم محکم با لثه هات منو گاز میگیری عشقم. منم حسابی بوست میکنم. صداهای جدید درمیاری.دیگه نمیتونیم بخاطر شما یه وعده یا چیزی بخوریم چون یا دستتو دراز میکنی یا همچین نیگا میکنی و آب دهنت آویزون میشه که آدم دلش کباب میشه. لپاتو پر باد میکنی و با لبات صدا درمیاری و همه جا رو تف تفی میکنی. الهی فدات بشم منننننن. به لطف بعض...
19 شهريور 1394

وای فای داررررررم

قند عسلم امروز بالاخره وای فای مون حل شد و زود زود میتونم وبلاگتو آپ کنم. سر فرصت عکساتو میریزم تو کامپیوتر و میام برات مینویسم. فعلا برم ظرفامونو بشورم  و جنابعالی شیر بخوری. لالا داری تو چشمات. قربونت برررم.  بووووس ...
16 شهريور 1394

اولین عروسی کوروشم

عزیزدلم کوروشم مامانی چهارم شهریور هم تولد عزیز بود هم عروسی خواهر شوهر خاله جون. از اونجایی هم که باهاشون دوستای خانوادگی قدیمی هستیم، میونه م با عروس خانوم گرمه. اومدیم خونه ی عزیز تا از اونجابریم. دایی مجتبی با ماشین عروس اومد دنبالمون و رفتیم. هم من و هم شما، اولین بارمون بود سوار ماشین عروس میشدیم مامان. توی عروسی پسر خوبی بودی و فقط خندیدی عشقم. اینم عکس شما که لم دادی روی مبل و دل از همه بردی. إن شاألله به سلامتی دامادی خودت مامانی. چشمامو بهت میدم عشقم. نفسم عمرم بهای آرزوهام... ...
6 شهريور 1394

این نیز بگذرد...

سلام به نخود فرنگی خودم. مامانی چند روزه واقعا مامانی بداخلاقی شدم واست. دستم بشکنه که... حنجره م سوراخ شه که سرت داد زدم. بمیرم که اذیتت کردم با بداخلاقیام. کوروش به خدامون قسم خیلی داغونم. توی تموم این روزا تنها سنگ صبورم تویی عشقم. کوروش خیلی دارن اذیتم میکنن شعور آدمایی که فقط اسم "آدم" رو یدک میکشن و از انسان بودن هم فقط نفس کشیدنو بلدن... زجر بزرگیه نفهمیدن، وبزرگتر و دردناک تر از اون اینه که مجبور باشی به کسیکه خودشو زده به نفهمی، توضیح بدی... دنیاست دیگه مادر... گاهی اونقدر همه چی قشنگ و لطیفه که هر ثانیه ثانیه ی نفس کشیدنت قدر هزاااار سال خوشبختی،  میچسسسبه و کلی کیف میکنی، گاهی هم اون روی سکه س و زمین و زما...
5 شهريور 1394

عکس و مکث!!

یه چرت بعداز ظهر بعد از کلی غرغر. آخرشم اول بابایی رو خوابوندی بعدش خودت خوابیدی. روی سینه آروم و عمیق میخوابی. این روش ابداعی بود که توی پونزده روزگیت کشفش کردم. کوروش و عروسکاش آقا کوچولو اینجا داره با تعجب مامانی رو نیگا میکنه. بابایی هم عکس گرفته. اون عروسک روی سرتونم ایشاللا پلنگیه که بمناسبت روز مرد کوروشم براش خریدم. بخورم اون تعجبت رو مامان. این عکستونو خیییییلی دوست دارم خیلی. شما و بابایی. بوس برای جفتتون.   ...
29 مرداد 1394

حوصله ندارم

امروز قرار بود از صبح بریم خونه ی عمه ی من. بابایی مارو رسوند و رفت سرکار. من و دخترعمه و عمه و شما کلی باهم خوش گذروندیم. سرظهری عمه گفت کوروش رو میبرم حموم. چه خوب که حوله ت رو برده بودم فندقم. اینم عکسای امروز که دخترعمه زحمتشو کشیده. اینجا توی حمومی. الهی قربونت برم من مامانم.عاااااشق این عکست شدم گوگولی من. اینجا هم داری با پاهات بازی میکنی. نفسسسسسسم. ...
29 مرداد 1394

مامان نوشت!

پسر گلم امروز صبح بعد از رفتن بابایی، نخوابیدم. باهم دوتایی کللللی بازی کردیم. شما خوابیدی و من برات آتلیه ی مامان ساز راه انداختم و کلی عکس ناز گرفتم ازت.   اینا هم چندتا عکس از شما قربونت برم.   الهی فدات بشم من. ...
29 مرداد 1394