کوروش مامانیکوروش مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

قدم قدم با پسرم

تاسوعا وعاشورایی که دیدی.

1394/8/4 11:03
نویسنده : مامان کوچولو
172 بازدید
اشتراک گذاری

همدمم، عشششقم، نفسم

کوروش مامان.

الهی که من دورت بگردم سلام.

امسال ماه محرم مثل پارسال نرفتم بیرون. پارسال شما توی دل من بودی و گاهی با اصرار میرفتیم دیدن دسته های عزاداری.

امسال ولی کلا بی میل و بی حوصله بودم.

پنجشنبه بعد از اینکه بابایی از سر کار اومد، همراه خاله ی بابایی، رفتیم خونه ی مامان جون.(مامان بابایی).

شب رو اونجا بودیم و شما کللللی با عمو علی و عمه الهامت بازی کردی. فرداش بعد از خوردن صبحانه رفتیم خونه ی عزیز.

بابایی هم برگشت خونه.

شب با عزیز اینا رفتیم بیرون.

اینم یه عکس از شما که بغل خاله جون خوابیدی.

بعد از برگشتنمون تازه یادت افتاد که بازی کنی و بخندی!

شکمتم درد میکرد و دچار یبوست بودی. آخ بمیرم که درد داری نفسم.

صبح که عاشورا بود، شما بخاطر نذری که داشتم سراپا سبز پوشیدی. خاله جون با شوشوش رفتن و  من و شما و عزیز هم باهم بودیم. باباجون هم خودش رفت.

شما بعد از کمی نق و نوق خوابت برد. و.وسطای مراسم برگشتیم. حوصله م نمیکشه اینهمه گریه و فاز منفی رو.

قرار بود یکشنبه برگردیم ولی....

همیشه ساعت ۶ عصر رو که میگذره، شما نق میزنی و چشم براه بابایی میشی. اونشبم فقط بی تاب بودی، به بابایی زنگ زدم و شما خندیدی و آروم شدی. اما وقتی قطع کردم دوباره گریه و بی تابی و نق....

آخرش بابایی گفت میام دنبالتون. خونه مون حدود یکساعت با خونه ی عزیز فاصله داره. حدود ساعت ۱۰ بود که بابایی اومد. بعد از کمی نشستن، برگشتیم خونه و شما با یه لبخند قشنگ خوابیدی.

اینم چندتا عکس از سبز پوشی پسرم.

عشق من:

خیلی برام مقدسی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مژگان
4 آبان 94 14:18
عزاداریت قبول فنچولم... دستم ندرده با این لباس دوختنم چیه؟نیگا داره؟خیلی هم خوبن
مامان کوچولو
پاسخ
دستت درد نکنه. بهله بهله خوعلی خوون لیباسا. عااالی.توپ بیست