الناز شاطری دکتر و دوست و همراه من
اولین کسیکه من و اضطراب منو درک کرد، کسی بود که نمیشناختمش...
اونروز خیلی بد بودم مامان...
پر بغض و گریه...
من و بابایی و خاله جون رفتیم توی یک مرکز بهداشت محل سکونتمون، پرونده باز کنیم...
نمیگم از تصمیمی که میخواستم بگیرم و دکتر خانومی که اونجا بود و نذاشت...
چشای آرومش انگار همه ی نگرانیمو جذب کردو اون لحظه خیلی آروم شدم...
۱۸ مرداد سال ۹۳ روز شنبه، اولین برخورد و آشنایی من و دکترمون.
الناز خانوم شاطری.
اگه بدونی تا اومدنت چقدر حرسش دادم!
خدا برامون حفظش کنه.
با معصومیتت برای برآورده شدن آرزوهای دلش و سلامتی خودش و خونواده ش دعا کن مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی