صد روز گذشت...
پسرکم
صد روز از روزی که آمدی و بر من نام "مادر" نهادی، گذشت...
صد صبحی که تصویر مادرانه ام را در قاب چشمان معصومت تماشا کردم و صد شبی که با آهنگ نفست، رویایم را به دست خواب سپردم...
تمام آنچه را که برایت مینویسم از بودن های تو و حرف های دل من، تمام احساسات مادرانه ی من است، پس بخوان:
نوگلم
با تو آنقدر خوشحالم که دلم میخواهد همه ی عشقم را فریاد بزنم تا صدای شادی ام گوش فلک را کر کند... تلافی تمام تلخی ها...
روزهای آمدنت سه رقمی شد و شعف در دل من، هزاران رقم...
حضور سبز و ارغوانی ات در کاشانه ی کوچک اما پر مهرمان صد هزاران بار مبارک...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی